تحلیل تکنیکال در ارزهای دیجیتال
تحلیل تکنیکال مجموعهای از اصول معاملاتی است که برای ارزیابی سرمایهگذاریها استفاده میشود و به شناخت فرصتهای معاملاتی از طریق تحلیل ترندهای آماری جمعآوریشده به وسیله فعالیتهای معاملاتی مثل نوسانات و حجم قیمت کمک میکند.
برخلاف تحلیل بنیادی که تلاش میکند تا ارزش یک ارز را بر اساس خصوصیات یک رمزارز مثل نوع شبکه بلاکچین، امنیت و تعداد تراکنش در ثانیه و … ارزیابی کند، تحلیل تکنیکال روی مطالعه قیمت و حجم تمرکز میکند. ابزارهای تحلیل تکنیکال برای بررسی دقیق روشهای عرضه و تقاضای یک ارز و تأثیر آن در قیمت، حجم و نوسانات ضمنی استفاده میکنند. تحلیل تکنیکال اغلب برای تولید سیگنالهای معاملاتی کوتاهمدت از ابزارهای مختلف نموداری استفاده میکند اما همچنین میتواند به بهبودی قدرت و ضعف ارز یک بازار به شکلی گسترده یا محدود کمک کند. این اطلاعات به تحلیلگران کمک میکند تا تخمین کلی ارزیابیشان، بهبود پیدا کند.

تحلیل تکنیکال میتواند روی هر ارزی با دادههای معاملات تاریخی استفاده شود. در این آموزش قرار است به طور کامل ارزهای دیجیتال را مورد بررسی قرار دهیم اما در نظر داشته باشید تحلیل تکنیکال را میتواند در امور سهام نیز به کار بگیرید. برای مثال، تحلیل تکنیکال در بازار فارکس یا کالا هم که معاملهگران روی حرکات قیمت کوتاه مدت تمرکز دارند، طرفداران زیادی دارد.
مبانی تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال همانطور که امروزه ما آن را میشناسیم، نخستین بار توسط چارلز داو و تئوری او در اواخر قرن نوزدهم معرفی شد. چند محقق برجسته از جمله ویلیام پی.همیلتون، رابرت ریا، ادسون گود و جان مگی به مفاهیم اولیه تئوری داو کمک کردند تا اساس و مبنای آن شکل بگیرد. در دوران مدرن، تحلیل تکنیکال تکامل یافته است و شامل صدها الگو و سیگنال است که طی تحقیقات شکل گرفتهاند.
تحلیل تکنیکال با این فرض انجام میشود که فعالیت معاملات و تغییرات قیمتی بازار ارز دیجیتال در گذشته میتواند شاخص ارزشمندی برای حرکات قیمت آینده باشد. البته در شرایطی که سرمایهگذاری به شکلی مناسب صورت گرفته و قوانین معاملاتی نیز به درستی رعایت شده باشد. تحلیلگران حرفهای اغلب از تحلیل تکنیکال به همراه دیگر اشکال تحقیقاتی استفاده میکنند. معامله گران خردهپا ممکن است تصمیماتی را تنها بر اساس نمودارهای قیمتی ارز دیجیتال و آمارهای مشابه بگیرند اما تحلیلگرانی که در این حوزه متخصص هستند، بهندرت تحقیقاتشان را فقط به تحلیل تکنیکال یا بنیادی محدود میکنند.
در میان تحلیلگران حرفهای، انجمن CMT از بزرگترین مجموعه تحلیلگران خبره که به طور حرفهای در سرتاسر جهان از تحلیل تکنیکال استفاده میکنند، حمایت میکند. بعد از گذراندن 3 سطح آزمون که شامل نگاهی گسترده و عمیق به ابزارهای تحلیل تکنیکال میشود، میتوان وارد این انجمن شد. نزدیک به یکسوم سهامداران CMT سهامداران CFA نیز هستند. این نشان میدهد که این دو رشته چقدر در تقویت یکدیگر نقش دارند.
مفروضات اساسی تحلیل تکنیکال
2 روش اصلی برای تحلیل ارزهای دیجیتال و تصمیمگیری برای سرمایهگذاری استفاده میشود: تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال. تحلیل بنیادی شامل تحلیل صورتهای مالی شرکتها برای ارزیابی ارزش کسب و کار میشود درحالیکه تحلیل تکنیکال فرض میگیرد که قیمت ارز دیجیتال مورد نظر در حال حاضر کلیه اطلاعات موجود در دسترس عموم را منعکس میکند و در عوض روی تحلیل آماری حرکات قیمت تمرکز میکند. تحلیل تکنیکال تلاش میکند تا با فهمیدن الگوها و ترندهای پشت قیمت به جای تحلیل ویژگیهای بنیادی ارز، وضعیت بازار را درک کند.
چارلز داو، مجموعهای از سرمقالههایی را منتشر کرد و در آن درباره تئوری تحلیل تکنیکال نوشت. نوشتههای او شامل دو فرض اساسی بود که ادامه پیدا کرد و به شکل چارچوبی برای معاملات تحلیل تکنیکال تبدیل شد.
بازارها با مقادیر نشاندهنده عواملی که روی قیمت یک ارز تأثیر دارند، مؤثر میشوند اما حتی حرکات تصادفی قیمت بازار نیز در الگوها و ترندهایی که تمایل به تکرار دارند، قابل مشاهده است. امروزه حوزه تحلیل تکنیکال بر اساس کارهای داو، بنا شده است. تحلیلگران حرفهای معمولاً 3 فرضیه کلی را برای این روش، قبول دارند:
بازار همه چیز را میکاهد!
تحلیلگران تکنیکال معتقد هستند که همه چیز از بنیاد شرکتها گرفته تا عوامل گسترده بازار تا روانشناسی بازار از قبل در قیمت ارز وجود دارند. این نظرگاه، با فرضیه بازارهای کارآمد که نتیجه مشابهی درباره قیمتها در نظر میگیرد، سازگار است. تنها چیزی که باقی میماند، تحلیل حرکات قیمت است که تحلیلگران تکنیکال آن را به عنوان محصول عرضه و تقاضا برای یک ارز دیجیتال خاص در بازار در نظر میگیرند.
حرکات قیمت در ترندها
تحلیلگران تکنیکال انتظار دارند قیمتها حتی در حرکات تصادفی بازار، بدون توجه به بازه زمانی مشاهده شده، ترندهای خود را نشان دهند. به عبارت دیگر، قیمت ارز دیجیتال بیشتر از حرکت نامنظم، احتمال دارد تا ترند گذشته را دنبال کند. بیشتر استراتژیهای معاملاتی تکنیکال مبتنی بر این فرضیه است.
ترندهای تاریخی خودشان را تکرار میکنند!
تحلیلگران تکنیکال معتقد هستند که ترندهای تاریخی خودشان را تکرار میکنند. ماهیت تکراری حرکات قیمت، اغلب به روانشناسی بازار معروف است که بر اساس احساساتی مانند ترس یا هیجان بوده و قابل پیشبینی است. تحلیل تکنیکال از الگوهای نموداری برای تحلیل این احساسات و حرکات بعدی بازار برای درک ترندها استفاده میکند. درحالیکه بیش از 100 است خیلیها از انواع تحلیلهای تکنیکال استفاده میکنند، هنوز اعتقاد بر این است که این تحلیل اهمیت زیادی دارد چرا که الگوها را در حرکات قیمتی نشان میدهد و میتواند ثابت کند که چنین چیزی مجدداً تکرار میشود.
چگونه از تحلیل تکنیکال استفاده میشود؟
تحلیل تکنیکال تلاش میکند تا حرکات قیمت هر ابزار قابل معاملهای که عموماً در معرض عرضه و تقاضا قرار میگیرند، از جمله سهام، اوراق قرضه و ارزهای دیجیتال را پیشبینی کند. درواقع، برخی تحلیل تکنیکال را صرفاً مطالعه عرضه و تقاضایی میدانند که در حرکات قیمت یک بازار منعکس شده است. تحلیل تکنیکال معمولاً در مورد تغییرات قیمت اعمال میشود اما برخی از تحلیلگران اعداد دیگری به جز قیمت مثل حجم معاملاتی را دنبال میکنند.
در سرتاسر این صنعت، صدها الگو و سیگنال وجود دارد که برای حمایت از معاملات تحلیل تکنیکال توسط محققان توسعه یافتهاند. تحلیلگران تکنیکال همچنین انواع مختلفی از سیستمهای معاملاتی را برای کمک به آنها در پیشبینی و معاملات درباره حرکات قیمت ایجاد کردهاند. برخی شاخصها در درجه اول روی شناسایی ترند فعلی بازار از جمله پشتیبانی و مقاومت بازار متمرکز است درحالیکه دیگر شاخصها روی ارزیابی قدرت ترند و احتمال استمرار آن تمرکز دارند. شاخصهای تکنیکال و الگوهای نموداریای که معمولاً مورد استفاده قرار میگیرند شامل خطوط ترند، کانالها، میانگین متحرک و شاخصهای حرکتی میشوند.
به طور کلی، تحلیلگران تکنیکال به انواع شاخصهای زیر نگاه میکنند:
- ترندهای قیمت
- الگوهای نمودار
- شاخصهای حرکتی و حجم
- اسیلاتورها
- میانگین متحرک
- سطوح پشتیبانی و مقاومت
تفاوت میان تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی
تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال، به عنوان روشهایی اصلی، وقتی صحبت از مواجهه با بازارها به میان باشد، دو سر یک خط به حساب میآیند. هر دو روش برای تحقیق و پیشبینی ترندها در قیمتهای بازار ارز دیجیتال مورد استفاده قرار میگیرند و درست مثل هر استراتژی یا فلسفه سرمایهگذاریای، هر دویشان، طرفداران و مخالفان خودشان را دارند.
تحلیل بنیادی روش ارزیابی ارزهای دیجیتال به وسیله تلاش برای اندازهگیری ارزش ذاتی ارز است. تحلیلگران بنیادی همه چیز از اقتصاد کلی و شرایط صنعت گرفته تا شرایط اقتصادی و مدیریت شرکتها را مورد مطالعه قرار میدهند. درآمدها، هزینهها، داراییها و بدهیها همه از ویژگیهای مهم تحلیلگران بنیادی به حساب میآیند.
تحلیل تکنیکال با تحلیل بنیادی در این متفاوت است که قیمت و حجم ارز تنها ورودیهای آن به حساب میآید. فرضیه اصلی این است که همه بنیادهای شناخته شده در قیمت لحاظ شدهاند؛ بنابراین، هیچ نیازی به توجه به آنها نیست. تحلیلگران تکنیکال تلاشی برای اندازهگیری ارزش ذاتی ارز دیجیتال نمیکنند بلکه از نمودارهای آن ارز برای شناسایی الگوها و ترندهایی که نشان میدهد آن ارز در آینده چه سرنوشتی خواهد داشت، استفاده میکنند.
محدودیتهای تحلیل تکنیکال
برخی تحلیلگران و محققان آکادمیک انتظار دارند که EMH نشان دهد چرا آنها نباید انتظار داشته باشند اطلاعاتی عملی در قیمت تاریخی و دادههای قیمت و حجم تاریخی موجود باشد. با این حال، با همین استدلال، هیچیک از مبانی تجارت نباید اطلاعاتی عملی را فراهم کند. این نظرگاهها به عنوان ضعف EMH شناخته میشود.
نقد دیگری که به تحلیل تکنیکال وارد است این است که تاریخ، دقیقاً خودش را تکرار نمیکند، بنابراین مطالعه الگوی قیمت از اهمیت مشکوکی برخوردار است و میتوان آن را نادیده گرفت. به نظر میرسد بهتر است قیمتها را با فرض تصادفی بودن، مدلسازی کرد.
نقد سومی که به تحلیل تکنیکال وارد است این است که در برخی موارد جواب میدهد اما تنها به این دلیل که یک پیشگویی خودکفاست. به عنوان مثال، معامله گران تکنیکال یک سفارش توقف ضرر زیر میانگین متحرک 200 روزه یک شرکت خاص ثبت میکنند. اگر تعداد زیادی از معامله گران این کار را بکنند و ارز به این قیمت برسد، آن وقت تعداد زیادی سفارش فروش وجود دارد که قیمت ارز را به سمت پایین میکشد و تأیید پیشبینی معامله گران خواهد بود.
سپس، دیگر معامله گران، کاهش قیمت را مشاهده میکنند و آنها نیز موقعیت خودشان را میفروشند و قدرت ترند را تقویت میکنند. این فشار فروش کوتاه مدت به شکلی خودکفا، عملی میشود اما تأثیر چندانی در تعیین قیمت دارایی در هفتهها یا ماهها نخواهد داشت. در مجموع، اگر افراد کافی از سیگنالی مشابه استفاده کنند، میتوانند باعث حرکت پیش بینی شده سیگنال شوند اما این گروه از معامله گران نمیتوانند بهتنهایی قیمت را افزایش دهند.